بچه ها توی خط از این چیزها ندارند...! تعداد بازدید: 4346 |

29 اردیبهشت 94

اتفاقی آمده بود سنگرشان؛ سرظهر. نماز خواندند. برای ناهار هم نگهش داشتند. چند قوطی تن ماهی را باز کردند. نخورد. گفت: روغنش برای معده‌ام خوب نیست.می‌دانستند معده‌اش ناراحتی دارد. گفت: اگه لوبیا بود، می‌خوردم. رفتند کنسرو لوبیا پیدا کنند. هر چه گشتند، نبود. سر سفره که برگشتند، دیدند دارد نان خشک‌های سفره را جمع می‌کند و می‌خورد. همان شد ناهارش 
+++ 
دست برد یک قاچ خربزه بردارد، اما دستش را کشید؛ انگار یاد چیزی افتاده بود. گفت: برای شما قاچ کرده‌ام بفرمایید. نخورد. هرچه اصرار کرد، نخورد. قسمش داد که اینها را با پول خودم خریده‌‌ام و الان فقط برای شما قاچ کرده‌ام. باز قبول نکرد؛ گفت: بچه‌ها توی خط از این چیزا ندارن!  
هدیه به روح شهید باکری

دیدگاه (0)
به اشتراک بگذارید:


security code

گالری تصاویر